راهبردهای توسعه، الگوهای بسیاری دارد

دلایل زیادی می‌توان آورد که چرا نظام سرمایه‌داری حاکم بر غرب و آمریکا طی چند دهه گذشته به رغم بحران‌های شدید سقوط نکرده است. یکی از جدی‌ترین بحران‌ها برای اقتصاد در دنیای غرب در دهه 1920 به وجود آمد که به واسطه آن رکود اقتصادی شدیدی اروپا و آمریکا را به‌مدت یک دهه در خود فرو برد.‌ هزاران شرکت ورشکسته و‌ هزاران کارخانه تعطیل شدند و‌ میلیون‌ها نفر بیکار شدند. من معتقدم جنبش فاشیسم در اروپا و بالاخص در آلمان از اوایل دهه 1930 و نهایتا وقوع جنگ جهانی دوم (1945- 1939) ریشه در بحران شدید اقتصادی در دهه 1920 داشت. فقر و تورم بعد از پایان جنگ بحران دیگری بود که غرب را در خود فرو برد. در اوایل دهه 1970 شوک نفتی که بعد از جنگ اعراب و اسراییل به وجود آمد، باز هم بحران دیگری بود که غرب را فرا گرفت. امروز هم باز غرب دچار بحران اقتصادی است. نرخ بیکاری در آمریکا یکی از بالاترین نرخ‌ها ظرف سال‌های دولت جرج بوش پسر و باراک اوباما است. رکود و ورشکستگی بسیاری از شرکت‌ها در آمریکا و اروپا معضلات جدی به وجود آورده‌اند. به‌موازات آن شماری از کشورهای عضو اتحادیه اروپا با کسری بودجه‌های سنگینی روبه‌رو شده‌اند. از یونان و ایتالیا به همراه اسپانیا و پرتغال در جنوب اروپا گرفته تا ایرلند در شمال قاره اروپا با بدهی‌های سنگین یا همان کسری بودجه روبه‌رو هستند. پرسش اصلی این است که اقتصاد در غرب چگونه می‌تواند به رغم این همه بحران باز سرپا بایستد و گره‌های توسعه را باز کند؟

غرب چندین ویژگی دارد که آن را قادر می‌سازد تا بتواند بر بحران‌هایش چیره شود. اولین و مهم‌ترین ویژگی غرب آن است که صورت‌مسئله یا مشکلات و بحران‌هایی را که با آن‌ها مواجه می‌شود، رسانه‌ای می‌کند و به مردم گزارش می‌دهد و راه را هموار می‌سازد و می‌گوید که مشکل دارد. شاید بسیاری متوجه این نکته کلیدی و بنیادی نشوند. اما کافی است که نحوه برخورد و رویکرد غربی‌ها با بحران فعلی را که با آن روبه‌رو هستند مقایسه کنیم با نظام‌ها و رژیم سیاسی دیگر. هیچ دولتمرد یا مدیر اقتصادی در دولت‌های غربی نیست که بگوید مشکل نداریم، ما معضل نداریم، ما با کسری بودجه مواجه نیستیم، اقتصاد ما با مشکل مواجه نشده است. و برعکس، جملگی صورت‌مسئله را که مشکل دارند، گرفتاری دارند، مصیبت دارند، دچار بحران شده‌اند و در یک کلام نظام‌آن و سیاست‌هایشان با مشکل روبه‌رو شده، می‌پذیرند یا پذیرفته‌اند و در مرحله بعدی به دنبال راه‌حل هستند. می‌توان رویکرد مدیران دولتی در غرب را به طور مثال مقایسه کرد با رویکرد برخی دیگر از صاحبان دولت در سایر کشورها. معمر قذافی تا لحظات آخر عمرش هرگز قبول نداشت که اشتباه کرده و برخی سیاست‌هایش نادرست بوده‌اند و با تمام وجود از عملکرد و سیاست‌هایش دفاع می‌کرد. بشار اسد، حسنی مبارک، رهبر سابق تونس، آل‌خلیفه و آل‌سعود جملگی معتقدند که سیاست‌هایشان درست بوده و مخالفان آنان آلت دست و عوامل بیگانه هستند و چیزی از توسعه نمی‌دانند.
معمر قذافی در 42 سال و حسنی مبارک در 30 سال حاکمیتشان هم معتقد بودند که هر آنچه کرده‌اند به نفع کشور و مردمش بوده است. بارها و بارها معمر قذافی در آن هفت تا هشت ماهی که کشورش در بحران بود مخالفان خود را «موش»، «ترسو»، «خائن» و «مزدور بیگانه» خواند. اما در مقابل نه اوباما، نه برلوسکونی، نه نخست‌وزیر یونان، نه رییس‌جمهور فرانسه، نه صدر اعظم آلمان و نه هیچ رهبر و مسئول غربی مدعی نیستند که سیاست‌ها و تصمیماتشان بی‌عیب و نقص است. بالطبع چون می‌پذیرند که مشکل دارند و تصمیمات و سیاست‌هایشان کامل و بی‌عیب و نقص نبوده، در مرحله بعدی به سمت یافتن راه‌حل می‌روند. در حالی‌که دولتمردان جهان سومی، اساسا در وهله نخست این‌که مشکل دارند را نمی‌پذیرند و قبول ندارند. بالطبع چون قبول ندارند که ممکن است سیاست‌ها و تصمیماتشان درست نبوده باشد و منجر به نابسامانی و معضلاتی در کشورهایشان شده، در وهله بعدی هم بالطبع به دنبال راه‌حل نمی‌روند.

دلیل دومی که باعث بقای توسعه در غرب و برون‌رفت از بحران‌ها و معضلاتش از جمله بحران فعلی می‌شود، این است که غرب و نظام سرمایه‌داری برای مخالفانش حق مخالفت قایل است. مخالفانش را به سکوت تشویق نمی‌کند و در برابر نقد توسعه آن‌ها را متهم به سیاه‌نمایی نمی‌کند.

نقد سیاست‌های اقتصادی و راهبردهای توسعه‌ای یک امر پذیرفته شده در دنیای امروز است که نتیجه مثبت آن توسعه عدالت اجتماعی، توزیع قدرت و ثروت، راه‌حل برای فروکش کردن فقر، بیکاری، تورم، حرکت چرخ‌های تولید و صادرات، نهادینه شدن احزاب، آزادی بیان و مطبوعات و به‌طور مشخص ایجاد فضای اقتصاد غیرمتمرکز و حمایت از بخش خصوصی است که همه موارد یادشده، نشان می‌دهد اقتصاد در یک فضای عقلانی شکل گرفته است.

نگارنده بدون شک در پی تبرئه غرب نیست بلکه می‌خواهم بگویم که توسعه تجربه بشر در دنیای امروز است و اگر ما خواهان آن هستیم باید نگاهی به رفتار توسعه‌یافته‌ها بیندازیم تا از این طریق غلط‌های خود را تصحیح کنیم. راهبردهای دنیای توسعه‌یافته الگوهای زیادی را به ما نشان می‌دهد. وقتی به آن‌ها نگاه می‌کنیم باید دایم این پرسش را از خود بپرسیم که چرا اقتصاد ما به سختی از بن‌بست خارج می‌شود و توسعه ما چرا پا نمی‌گیرد؟

*استاد دانشگاه

راهبردهای توسعه، الگوهای بسیاری دارد

 

نشریه: روزنامه بهار