لطفا آینده را بفهمیم
در کشورهای توسعهیافته از آنرو که اقتصاد به عقلانیتی ابزاری و کارآمد در محور توسعه تبدیل شده است، ارزشیابی و سنجش آینده نیز راهبردی برای عبور از بنبستهای احتمالی و پیروزی در رقابتهای تنگاتنگ تلقی میشود. در واقع آینده، در میان توسعهیافتهها، واقعیتی دستیافتنی و قابل فتح است که مواجهه سربلند با آن را درایت و عقلانیت لحظههای کنونی شکل میدهد. اگر در میان بسیاری از اندیشمندان حاضر در کشورهای توسعهیافته این روایت یا تمثیل به کار گرفته شود که آینده را چه کسی دیده و باید قدر لحظههای کنونی را دانست، احتمالا تعجبی بزرگ شکل میگیرد چون در پارادایم و ارگانیسم سیستم تحولی آنها اتفاقا همه تلاشها برای رویت آینده است.
آنها به جد بر این باورند که لحظههای کنونی دوربینی برای دیدن آینده است. به همینخاطر، آیندهپژوهی در ظرف توسعه و براساس تعاریف و راهکارهای کنونی، جایگاهی ویژه و مبنای علمی را از آن خود کرده است. جهد و کوشش توسعهیافتهها نیز برای رسمیتبخشیدن به آیندهپژوهی از آنرو صورت میگیرد که این پروسه علمی میتواند زمینه فتح آینده و افزایش توان رقابت را برای نسل آینده افزایش دهد. این رفتار و این عقلانیت در مواجهه با آینده میتواند برای ما و برای تجربه توسعهمندی ما درس بزرگی باشد. این که توسعهیافتهها در اندیشه برنامهریزیهای نظاممند و فتح آینده هستند، معنایی جز این ندارد که آنها حتی روزهای از راه نرسیده را از دست رقبای خود خارج کردهاند. با این ایده و اتفاقی که کلید خورده است دنیای آینده نیز حتما دو بخش خواهد داشت. بخشی که گذشته خود را مملو از آیندهپژوهی کرده بودند و حالا در آینده، فرمانروای صدور کارآفرینی خلاق، اختراعات متنوع و اساس راهبردها و راهکارهای تحول در توسعه هستند و بخش دیگر، بخشی است که باید باز هم مصرفکننده تصمیمها و روشهای بخش نخست بازار رقابت باشد. این تنازع بقا واقعیتی غیرقابل انکار است و هر کشوری که بخواهد نسل آیندهاش طبقه مصرفکننده ایدهها و رفتارها نباشد، باید با شتاببخشیدن به روند تولید عقلانیت در محافل دانشگاهی و هموارکردن مسیر عقلای اجتماعی در تصمیمسازیها، به سمتی برود که فتح آینده را تبدیل به واقعیتی اجرایی کند. در جایی نظیر ایران، آنقدر استعداد و تواناییهای نهفته وجود دارد که نهادهای کلان در حوزههای کاربردی بتوانند با آیندهپژوهی در توسعه، نسل فردای سرزمینمان را از تقابلی با نتیجه ناگوار تا حد زیادی نجات دهند. نخستین قدم برای این منظور حتما کاهش گستردگی فقرانگیزشی در کشور است. درواقع باید به سمتی برویم که این باور از میان برود که مسیر پیشرفت و تحول در هر حوزهای از زندگی، نزدیکی به منابع رانت است. این طرز تلقی، حیات اجتماعی را در لحظههای کنونی و برآورد منافع فردی خلاصه میکند.
در چنین شرایطی خیزش اجتماعی برای اندیشه به آینده نهتنها در بخشهای پاییندستی جامعه از دست میرود، بلکه بخشهای بالادستی نیز انگیزه خود را برای زیرسازی یا تقویت زیرساختها از طریق کارآفرینی خلاق و مولدسازیهای صنعتی از دست میدهند. بیتردید اگر امروز را از دست بدهیم باید در این اندیشه باشیم که برای توفیق و بهبود زندگی نسل آینده بتوانیم فردا را به اندازه کارایی و کارآمدی خود فتح کنیم. چارهای هم جز این برای زیست آسوده در دنیایی که هر لحظه در حال تحول، ترقی و پیشرفت است، وجود ندارد. برای همین نهادهای مسئول در جریان تصمیمسازی باید راه عبور از خطر فقدان آیندهپژوهی را هموار سازند. در غیر این صورت بازنده فردا خواهیم بود.
روزنامه فرهيختگان