صلح بزرگتر از این حرفهاست
این روزها استفاده از واژه صلح آنقدر زیاد شده است و آنقدر گروههای مختلف فکری از صلح سخن میگویند که خیلی ساده باید گفت آدم در بسیاری از مواقع دلش برای صلح و بزرگی و متانت این واژه میسوزد. مثلا بزرگترین اقتصادهای دنیا و بزرگترین سرمایهگذاران بازارهای جهانی درست درحالیکه برطبل آتشبازی در نقاطی از جهان میکوبند نیز از صلح سخن میگویند. به نظر من این خودش میتواند یک طنز بزرگ باشد که دامن آراسته صلح را در چنگ گرفته است. برای لحظهای درنظربگیرید که ماشینهای نظامی و قدرت اقتصادی یک کشور در گوشهای از جهان آتش بر افروخته است و بعد بزرگان این کشور تابلوی صلح در دست گرفتهاند و با آن مانور میدهند. درواقع میتوان گفت که همه مدعی صلح شدهاند. یعنی هم صلحطلبان واقعی از آشتی، دوستی، مروت و انسانیت سخن میگویند(که حقشان است) و هم جنگ افروزان جهانی و هم کینه ورزان داخلی در مرزهای بسیاری از کشورها مدعی صلح هستند برای همین به نظر میرسد باید بیش از هر زمان دیگری برای این واژه تلاش کرد و راهبردهای دستیابی به آن را روشمند ساخت. زیاده گویی یا زیادی تمثیلسازی برای صلح نمیتواند ملاک مناسبی برای حضور این واژه در میان زندگی مردم باشد. در این میان اما نباید یک نکته را فراموش کرد و آن هم اینکه صلح فقط در مقابل واژه جنگ قرار ندارد. برای بسیاری از ما این ذهنیت شکل گرفته است که تنها باید صلح را در جایی جستوجو کرد که شلیکی رخ داده یا لوله اسلحهای گرم شده است. این تنها یک رویکرد به ماجرای صلح است، اما در واقعیت صلح مفهومی بزرگتر و انسانیتر دارد که میتواند سایه شود و از روی سر جنگها عبور کند و در سوی دیگر ماجرا جامهای شود و بر تن ناملایمات اجتماعی نظیر فقر، بیعدالتیها و نابرابریها آرام بگیرد. به نظر من صلح به توسعه انسانی بهعنوان یک پیشنیاز احتیاج دارد. اینجا منظور از توسعه انسانی شکلگرفتن منظومهای مرتب از فعالیتهای انسانی در سامانههای مردمی است که میتوانند باری از روی دوش جامعه انسانی بردارند. شک نباید کرد که ما نیازمند صلح هستیم، اما این نیاز هر مفهومی داشته باشد باید این معنا را نیز درون خود جای داده باشد که آدمها و انسانها باید در کنار یکدیگر و نمادی از یک اتحاد اجتماعی به سمتی بروند که دیگر کمتر کسی در جامعه به خاطر نداشتن حداقلها، گرفتار مصیبتهای بزرگ و کوچک اجتماعی و اقتصادی شود. به باور من در جامعهای که زیست اجتماعی- اقتصادی به مدلی تبدیل شود که در آن هر کسی تلاش کند به هر قیمتی که شده بهترین بار را برای خود به ارمغان ببرد، در این جامعه صلح در سادهترین مفهوم خود دچار لغزش شده است. جالب اینجاست که در چنین جامعهای ارزش افزوده نهایی اقتصادی نیز به سختی میتواند خود را بالا بکشد و به نقطه مطلوب نزدیک شود. به عبارت دیگر، وقتی صلح در جامعهای وجود دارد یا به معنای دیگر وقتی در یک جامعه توسعه انسانی در سطحی شکل گرفته است که سرمایههای اجتماعی هدر نمیروند بدون شک در این جامعه ارزش افزوده نیز به نقطه مطلوب میرسد. چنین جامعهای میتواند بهسادگی تولید کند، میتواند به سادگی صادر کند، میتواند بهسادگی در بازار جهانی حضور داشته باشد و میتواند به راحتی فعالیتهای مولد را گسترش دهد چون در میان گروههای مختلف این جامعه به نفع حفظ و تقویت سرمایههای اجتماعی صلح در گرفته است و هیچ گروه و هیچ جماعتی حاضر نمیشود از مرزهای این صلح عبور کند و حقوق کسان دیگری را ضایع کند. پس حالا که همه داد صلح سر میدهیم باید بدون تعارف و با جدیت معنای این واژه اصیل را صیقل بزنیم. صلح فقط در جایی که گلوله شلیک میشود به دست نمیآید بلکه فراتر از یک جنگ در بسیاری از آرامشها نیز صلح را نیاز داریم و باید برای به دست آوردنش تلاش کنیم.
|
نشریه: روزنامه شهروند