کارگر و کارفرما،هر دو مجروح اقتصادی هستند
امروز، روز کارگر است. روزی که قرار است تا برای کارگران جشنی برگزار شود تا آنها به یاد بیاورند که بخش بزرگی از تولید و صنعت هستند و بدون آنها حتما دانههای تولید دچار ریزش میشود. اما آیا در شرایط فعلی اقتصاد میتوان برای کارگران یادبود برگزار کرد یا پا را فراتر گذاشت و برای آنها جشن گرفت؟ این پرسش بدون شک چالش اصلی این روزهای کارگران است، نیروهایی که به دلیل مشکلات پیچیده اقتصاد اکنون کارآیی و کارآمدی خود را از دست دادهاند و با گرههای معیشت دست به گریبان هستند. ما در روز کارگر سراغ نادر هوشمندیار رفتیم. او استاد دانشگاه است و دکترای اقتصاد خود را از انگلستان دریافت کرده است. با هوشمندیار مصیبتهای معیشتی کارگران را در میان گذاشتیم. او میگوید کارگران زیر خط فقر دفن شدهاند. متن گفتوگو با این استاد دانشگاه را در ادامه بخوانید:
آقای دکتر شما هم معتقدید که گله کارگران از شرایط اقتصادی، این روزها بیش از حد شده است؟
مگر شما چنین اعتقادی دارید یا کسی میگوید که گله کارگران زیاد شده است؟
اتفاقا ما چنین اعتقادی نداریم اما هستند برخی از کارشناسان و شاید تعداد زیادی از مدیران اجرایی که میگویند کارگران زیاد از وضع اقتصادی گله میکنند.
تا آنجایی که من میدانم و تا آنجایی که با اساتید دانشگاه در ارتباط هستم تا به حال ندیدهام و نشنیدهام که کسی بگویید گله کارگران از وضع اقتصادی زیاد شده است. بلکه از سوی دیگر این موضوع را چند باری شنیدهام که تا به حال سابقه نداشته است که تا این حد گله کارگران از وضع اقتصادی واقعی یا منطبق بر واقعیتهای اقتصادی باشد. بر همین اساس اتفاقا شاید بهتر باشد شما بگویید که چرا درباره زیاد بودن گله کارگران حرف میزنید و پرسش خود را اینگونه طرح میکنید.
برای شروع بحث، خواستیم دست روی نکتهای بگذاریم که این روزها زیاد شنیده میشود و بیشتر هم موجب حیرت میشود ؛گفتیم شاید شما هم جزو کسانی باشید که میگویند کارگران زیاد گله میکنند.
مطمئن باشید که من معتقد نیستم کارگران زیاد گله میکنند یا گله آنها زیاد شده است. البته به نظر من گله کارگران بحثی نیست که بخواهیم برای آن زمان خاصی صرف کنیم. مهم این است که شرایط اقتصادی کشور به سمتی رفته است که معیشت یا نحوه زندگی اقتصادی کارگران به نمادی برای تحلیل اوضاع اقتصادی کشور تبدیل شده است. پیش از این من به شما گفتم تا به حال سابقه نداشته است که تا به این حد گله کارگران واقعی باشد. این بدون شک نقطه عطف فضای اقتصادی امروز کارگران است. این را به این خاطر میگویم که در تاریخ اقتصاد ایران پیش از این بارها تجربه کرده بودیم که گروهی با مطرح کردن بحثهای کارگری بیشترین ضربه را به سرمایهگذاری صنعتی و اندیشمندان مولد در اقتصاد وارد میساختند. در واقع کارگران بهانهای ایدئولوژیک و غیرایدئولوژیک شده بودند تا به واسطه آن سرمایهگذاری به حاشیه رانده شود ولی امروز وضع تا حد زیادی فرق کرده است. در شرایط فعلی واقعا نمیشود گفت که کارگران اوضاعی حتی نسبتا مطلوب دارند. این یک تعارف یا شعار نیست چون زندگی کارگران دیگر در ظرف شعار و بازیهایی از این دست نمیگنجد.
آقای دکتر میدانید که امروز روز کارگر است، یعنی روزی که بهنام کارگران کلید خورده است و حتما در چنین روزی باید جشنی برای کارگران برگزار کرد. اما شما میگویید کارگران واقعیترین نماد برای تحلیل شرایط فعلی اقتصاد کشور هستند. در واقع شما به طور مشخص میگویید که کارگران نیز مانند شاخصهای اقتصادی یا شاخصهای اقتصادی مانند کارگران از خمودگی اقتصادی رنج میبرند. با این حساب، در این روز یا در روز کارگر چه میشود به کارگران گفت و چگونه میتوان برای آنها جشن برگزار کرد.
ببینید من نمیدانم واقعا روز کارگر چه معنایی دارد. طبیعی است شما هم به خاطر روز کارگر امروز به اینجا آمدهاید و گفتوگو میکنید ولی من به عنوان یک معلم معمولا سعی میکنم که به روز کارگر فکر نکنم چون ابتدا بهساکن معتقدم که کارگران گرفتار اتفاقاتی در اقتصاد شدهاند که بهتر است اصلا به رویشان نیاوریم که روزی در تاریخ بهنام آنها نامگذاری شده است. اینگونه حتما راحتتر با مسائل و مشکلات اقتصادی خود کنار میآیند. برای درک بهتر این ماجرا من فقط به یک نکته اشاره میکنم. برای لحظهای به این فکر کنید که خط فقر در اقتصاد ایران براساس شواهد و اطلاعات موجود حتی از یکمیلیون و 600هزار تومان هم گذشته است. حتی گروهی میگویند خط فقر به دومیلیون و 200هزار تومان نزدیک شده است. بهترین و رسمیترین تفاسیر در مورد اقتصاد ایران خط فقر را یکمیلیون تومان ارزیابی میکنند ولی وقتی قرار است برای کارگران حداقل حقوق سالانه تدوین شود، مسئولان دولتی نمیتوانند بیشتر از 490هزار تومان برای کارگران حداقل حقوق تعیین کنند. من تاکید میکنم که نمیتوانند بیشتر از این رقم برای کارگران حقوق تعیین کنند. به عبارتی کار اقتصاد ایران به جایی رسیده است که خواستنها و نخواستنها زیاد اهمیت ندارند بلکه توانستنها و نتوانستنها باید در صدر قرار گیرند و تحلیل شوند. شما اگر خوب به اقتصاد کشور نگاه کنید اوضاع شاخصها را در جایی میبینید که اگر دولتیها میخواستند هم شاید نمیتوانستند بیشتر از 490هزار تومان برای کارگران حقوق تعیین کنند. این نتوانستن البته مشمول حال کارفرمایان نیز میشود، آنها نیز نمیتوانند در بهترین حالت بیشتر از این رقم جوابگوی کارگران باشند. در واقع کارگران تاوان شرایطی را پس میدهند که همه را به مرز نتوانستن رسانده است. به خاطر همین کارگران در هر ماه کسری بودجههای بزرگی را به معیشت خود باید تحمل کنند. زیر خط فقر زندگی کردن یک حرف است و زیر خط فقر دفن شدن یک حرف دیگر است. به نظر من کارگران زیر خط فقر دفن شدهاند. آخر مگر میشود با حقوق 490هزار تومانی بر خط فقر یکمیلیون و 600هزار تومانی غلبه کرد؟
همانطور که شما گفتید دود نتوانستنها به چشم کارگرها میرود. اینکه چرا باید در اوج آن هم شعاری که برای اقتصاد و توسعه سر داده شد کار همه مدیران اقتصادی به نتوانستن برسد یک بحث دیگر است. اما چرا باید کارگرها تاوان این نتوانستن را پس بدهند. به نظر میرسد در اقتصاد ایران از دولت گرفته تا بازار و از بازار تا سرمایهگذاریهای مختلف این فقط کارگران هستند که بار نتوانستنها را به دوش میکشند. چرا؟
این درست است که کارگران بار گرفتاریهای اقتصادی را به دوش میکشند اما اگر با انصاف فضای موجود اقتصاد را تحلیل کنیم به خوبی میبینیم این فقط کارگران نیستند که از شرایط موجود آسیب میبینند یا تاوان نتوانستنها را پس میدهند. امروز شاید وضع تولیدکنندگان از آنها بدتر هم باشد. به باور من جریان اجرای اقتصاد در ایران یا به مفهوم دیگر، جریان هدایت و مدیریت اقتصاد در ایران به دلیل ناکارآمدی در چند سال گذشته اکنون به جایی رسیده است که دیگر نمیتواند به سادگی از عهده رفع چاله و چولههای اقتصادی بر بیاید. ناکارآمدی در برنامهریزی و اجرای برنامههای اقتصادی در چند سال قبل مثل یک چاله دهان باز کرده است و مدیران اقتصادی را بلعیده است. این مدیران اقتصاد در واقع همان افرادی هستند که به خاطر کارنابلدی این چالهها را حفر کردند. حالا به صورت مضاعف گرفتار شدهاند چون هم در چاله فرو رفتهاند و هم مانند سالهای قبل توانایی بیرون آمدن از چالههای اقتصادی را ندارند. به طور طبیعی در این شرایط کارگران یا اگر بخواهیم سنجیدهتر سخن بگوییم همه حقوقبگیران خمیدگی اقتصادی را با پوست و گوشت و خون احساس میکنند. چون این افراد کار خود را میفروشند و با آن زندگی میکنند وقتی هم که کار نباشد یا کار، توانایی تولید درآمد مطلوب نداشته باشد آنها زمینگیر میشوند. در اینجا یک چیز را نباید فراموش کنید و آن هم اینکه تولید، صنعت و تولیدکنندگان قبل از کارگران زانو بر زمین میزنند. به عبارتی در گرداب اقتصادی ابتدا تولید زانویش زمین میخورد و بعد کارگران دچار ضعف اعصاب اقتصادی میشوند. از این منظر بود که گفتم باید تولیدکنندگان را نیز مانند کارگران بدانیم. در واقع این دو گروه با هم و به یک اندازه در فضای فعلی اقتصاد درگیر ناتوانیها و نتوانستنها شدهاند. امروز نباید کارگران را جدا از تولیدکنندگان بدانیم و اگر کارگران مشکلی دارند نباید یقه تولیدکننده را بگیریم چون تولیدکنندگان خود سینهای دارند شرحه شرحه از فراق و اگر درد دل باز کنند بدون تعارف میتوانند برای خود مصیبت سر بدهند.
البته حتما این مسئله مربوط به امروز نمیشود. در واقع به صورت تاریخی تولیدکنندگان در اقتصاد ایران درگیر مشکلات و معضلات متعدد بودهاند. این روند تاریخی میتواند دلیل مناسبی برای این باشد که همیشه کارگران زیر خط فقر و نرخ تورم زندگی کنند؟
اگر بخواهم رک و پوست کنده پاسخ شما را بدهم باید بگویم: آری. من ضعف تاریخی تولید را یک ضعف تحمیلی میدانم و بر این باورم تولید به خاطر ناکارآمدی سیاستگذاران اقتصادی و فقدان اندیشه صنعتی در اقتصاد ایران همیشه ضربهپذیر بوده است و به خاطر همین کارگران نیز همیشه نتوانستهاند آنطور که باید یک زندگی مطلوب اقتصادی را مزهمزه کنند. تولید و کارگر یا کارفرمای صنعتی و کارگر هر دو انسان صنعتی و انسان تولید محسوب میشوند و به یک شکل به گرههای اقتصادی واکنش نشان میدهند. من تاکید میکنم که منظورم از کارفرما، سرمایهدار یا سرمایهگذار صنعتی است نه سرمایهگذاران پولی که مروج مصرف و اقتصاد غیرمولد هستند. وقتی سرمایهگذاران صنعتی گرفتار سقوط اقتصادی شوند کارگران نیز از این سقوط تبعیت میکنند. این یک اصل است و باید آن را باور داشت. در حال حاضر نیز همین اتفاق در اقتصاد ایران رخ داده است. در چند سال گذشته اقتصاد ما پر بوده است از شعار. مدیران اجرایی دایم شعار دادهاند که نفت را سر سفره فقرا میآوریم یا حق آنها را از داراییهای کشور میدهیم. در صورتی که جای نفت پای سفره یا کنار بقچههای مصرفی نیست. نفت به واسطه یک عقلانیت اقتصادی باید مسیرش تا پای سفره صنعت و اقتصاد مولد باز شود. اینکه ما نفت را ریال کنیم و آن را بریزیم در جیب مردم که مصرف کنند هنر نیست بلکه اقتدامی از روی ناگاهی اقتصادی برای بیچاره کردن شاخصهای اقتصادی است. تلخی ماجرا اینجاست که این ریالهای نقد که از نفت گرفته میشود و به جیب مردم هم میرود نه تنها آنها را خوشبخت نمیکند بلکه باعث گرفتاری آنها نیز میشود. دولتیها از یک سو پول نقد به مردم میدهند و از سوی دیگر چون برنامهریز اقتصادی به صورت دیمی آبیاری شده است، قیمتها تا چند برابر افزایش مییابند. در نهایت کار به جایی میرسد که دولت چند برابر مبلغی که به مردم میدهد باید از آنها پس بگیرد تا بتواند به لحاظ مالی جوابگوی برنامههای اقتصادی باشد. عین این ماجرا را ما طی چند سال گذشته در اقتصاد ایران دیدیم. دولتیها گفتند که نفت را بر سر سفرهها میآورند. یارانهها به صورت عجیبی هدفمند شد. مبالغ زیادی پول نقد بین جمعیت میلیونی ایران توزیع شد. این پولهای نقد وارد بازار شد. از یک طرف ارزش و قدرت خود را از دست داد و از سوی دیگر نقدینگی را به صورت غیرمولد بالا برد. تولید هم در این وسط جانش در میان سیاستهای پوپولیستی به لبش رسید. در هشت سال گذشته نقدینگی غیرمولد از کمتر از 100هزارمیلیارد تومان به نزدیک 500هزارمیلیارد تومان رسیده است اما از سوی دیگر تولیدکنندگان به خاطر نداشتن نقدینگی بحرانزده میشوند. این طنز تلخ اقتصاد ایران است که نقدینگی چند صددرصد افزایش یابد اما تولیدکنندگان به خاطر نداشتن نقدینگی از بین بروند. این مسئله نشان میدهد که در این سالها بیش از هر زمان دیگری به تولید اهمیت داده نشده است. من واقعا نمیدانم چرا مدیران اقتصادی تولید را به حاشیه راندهاند. وقتی فکر میکنم عدم توانایی، کارنابلدی و ناکارآمدی و فقدان عقلانیت اقتصادی در میان مدیران اجرایی، میتوانند بهترین دلیل برای افت تولید باشند. یکی از بهترین اتفاقاتی که در این سالها رخ داد نامگذاری یکسال به نام تولید ملی بود. رهبری با این اقدام میخواست موتور مدیران اقتصادی را روشن کند و به آنها تاکید کند که نیاز اصلی کشور تولید است اما باز مدیران اقتصادی نتوانستند برای تولید فکر بهینهای کنند. زیربنای این قضیه چیزی جز نبود دانش صنعتی و کارنابلدی در میان مدیران اجرایی اقتصاد نیست.
با این حساب ما اکنون جعبه مجروحان و حادثهدیدگان اقتصادی داریم که اصلیترین افراد درون این جعبه کارگران و کارفرمایان صنعتی هستند. شما فکر میکنید که تولید بتواند روزی، روی پا بایستد و کارگران نیز زمانی مزه زندگی مطلوب را بچشند؟
من مطمئن هستم که میتوانیم به فردایی بهتر برای تولید و کارگران امیدوار باشیم. اقتصاد ایران این پتانسیل را دارد که انسان تولید و انسان صنعتی را به جایی برساند که از جعبه مجروحان اقتصادی خارج شوند. این چشمانداز دو پیش نیاز دارد. ما کارگرانی میخواهیم که ماهیت تولید را درک کنند و از سوی دیگر مدیرانی در حوزه اقتصاد نیاز داریم که عقلانیت داشته باشند. این دو پیش نیاز را باید امروز که روز کارگر است با خود تکرار و به آن فکر کنیم.
کارگر و کارفرما،هر دو مجروح اقتصادی هستند
نشریه: روزنامه بهار