فقدان «توليد انديشي» درد اقتصاد ايران

فقدان «توليد انديشي» درد اقتصاد ايران

نادر هوشمنديار

 

اين روزها زياد از صنعت و توليد سخن گفته مي‌شود، چون روز دهم تير به نام صنعت‌گران در روزشمار كشور كليد خورده است. البته صنعت و توليد جاي ويژه‌اي در سخنان مديران دولتي دارند. كم نيست كه مديران اقتصادي دولت از توليد حرف به ميان بياورند و صنعت را اصلي‌ترين نياز اقتصادي كشور بدانند اما به نظر مي‌رسد در آستانه روزي كه به نام صنعت مورد شناسايي قرار مي‌گيرد، بيش از هرچيز لازم است تا بپرسيم آيا واقعا آن‌طور كه مديران اقتصاد دولتي ما مي‌گويند براي صنعت ارزش قايل هستند و به توليد به‌عنوان اصلي‌ترين نياز كشور اعتقاد دارند؟ شك نيست كه امسال بهترين اتفاق رخ داد و آن هم چيزي نبود جز نام‌گذاري سال‌جاري با عنوان سال توليد ملي يا به مفهوم ساده‌تر، آغاز سال 91 با نام صنعت يك پرش تاريخي براي تاريخ اقتصادي كشور محسوب مي‌شود. 
اين امر نشان مي‌دهد كه مسوولان دولتي يا نيروهاي اجرايي اقتصاد كشور بهترين فضا را براي پرداختن به صنعت و توليد دارند و اگر توليد را سرلوحه عمل قرار دهند به‌نحو احسن حمايت مي‌شوند اما چرا باز بايد صنعتگران با آه و ناله از موقعيت خود سخن بگويند يا از هر تريبوني استفاده كنند تا بگويند توليد در ديگ بحران قرار گرفته است؟ قبل از هر چيز بايد گفت كه اين پرسش را نمي‌توان رد كرد. در گردونه اقتصاد ايران، اين روزها شايد كسي نباشد كه از اوضاع توليد و شرايط حاكم بر صنعت بي‌خبر باشد. درواقع هرجا كه تنور اقتصاد روشن است، ناهنجاري‌هاي اقتصادي موجود در صنعت دهان به دهان مي‌چرخد. براي همين ابتدا بايد گفت كه مشكل صنعت در همين نقطه نهفته است يعني درجايي كه همه بر سر آن اجماع دارند و مي‌گويند صنعت بدترين روزهاي خود را سپري مي‌كند. به باور من گره اصلي را بايد در فقدان ذهنيت صنعتي جست‌وجو كرد. برنامه‌ريزان اقتصادي ايران يا مديران اقتصاد دولتي ما آبشخوري به نام انديشه صنعتي ندارند. بهترين مثال براي اثبات اين ماجرا «واردات‌گرايي» در چند سال گذشته است. ما حتما در سال‌هاي قبل بيشترين درآمدهاي نفتي را به دست آورديم. اين سال‌ها شايد طلايي‌ترين سال‌ها براي اقتصاد ايران بود تا بتواند يك‌بار براي هميشه توليد در راس اقتصاد كشور قرار بگيرد ولي اين آرزو باز هم در حد رويا باقي ماند ولي از سوي ديگر كار به جايي كشيد كه از سنتي‌ترين صنعتگران كشور تا مدرن‌ترين صنعتگران كشور صدايشان به خاطر واردات كالاهاي چيني درآمد. ما در اين سال‌ها تجربه كرديم كه به خاطر نبودن انديشه صنعتي حتي بومي‌ترين توليدات صنعتي ايران نيز مي‌توانند در مقابل واردات ورشكسته شوند. مثلا در حوزه كشاورزي برنجكاران گيلاني يا چايكاران شمالي كشور به وضوح تغيير كاربري دادند و با صداي بلند خواستند كه خود وارد‌كننده باشند تا گوي رقابت را به واردات ببازند. چه كسي فكرش را مي‌كرد كه روزي در ايران برنج گيلاني با آن همه سابقه درخشان دستانش را در مقابل واردات بالا بگيرد. در مورد ساير كالاها نيز وضع به همين صورت است. به نظر مي‌رسد عقلانيتي كه امسال را سال توليد ملي ناميد نيز مي‌خواست به ياد ما بياورد كه نداشتن ذهنيت صنعتي چه بلايي بر سر اقتصاد آورده است اما آيا عوامل اجرايي، قصدي براي درك توليد و جايگاه آن در اقتصاد دارند؟ بدون شك نمي‌توان در مدت كوتاهي آمار توليدات صنعتي را افزايش داد اما مي‌توان عزم كرد و تصميم گرفت كه براي دور شدن از بلاياي اقتصادي سهم «توليدانديشي» را بالا برد. در حال حاضر اقتصاد ايران هزينه‌هاي زيادي را به دليل دوري از توليد متحمل مي‌شود. همين گراني‌ها بزرگ‌ترين هزينه دور شدن از صنعت و مدار توليد است. وقتي هزينه توليد به واسطه سياست‌هاي اقتصادي 34درصد فقط در يك سال افزايش مي‌يابد حتما گراني هم طبيعي‌ترين پيامد اين رشد هزينه است و نمي‌توان آن را انكار كرد. سال‌هاست كه توليد‌كنندگان مي‌گويند از نداشتن نقدينگي رنج مي‌برند. در هفت‌سال گذشته نقدينگي چند صد‌درصد رشد داشته و از زير يكصد‌هزار‌ميلياردتومان به بالاي 350‌هزار‌ميليارد تومان رسيده است. اين نقدينگي، نقدينگي غيرمولد است. چرا بايد در دوراني كه فقدان نقدينگي درد اصلي صنعت است، نقدينگي اين رشد عجيب را تحمل كند ولي باز توليد‌كنندگان به خاطر نداشتن نقدينگي از صنعت خارج شوند يا جامه واردكنندگان كالا بپوشند؟ ماجرا اين است كه در اقتصاد دولتي ما توليد مقرون به‌صرفه نيست اما وارد‌كننده غيرمولد كه باشيد ماجرا فرق مي‌كند. بدون تعارف تا وقتي اين‌گونه است نمي‌توان به صنعت اميد داشت. 


*استاددانشگاه

فقدان «توليد انديشي» درد اقتصاد ايران

 

نشریه: روزنامه شرق