وقتی اساتید عصر داینا سورها، راه حل های سیاسی ارائه می دهند
به نام خدا
وقتی اساتید عصر داینا سورها، راه حل های سیاسی ارائه می دهند
دکتر نادر هوشمندیار
جای شگفتی است کسانی که در غرب تحصیل کرده اند و الزاما باید شناخت عمیق تری از ویژگیهای جوامع غربی و فراتر از آن سمت و سوی دیپلماسی مشخصات رهبران سیاسی ، شاخص های اتخاذ تصمیم و عناصر و عوامل عینی منجر به این یا آن اقدام سیاسی را بطور واقعی و نه ذهنی داشته باشند ، به یکباره بر بستر خیال و ذهنیت ، نظرات و راه حل های سیاسی غیرعملی و به دور از واقعیت بیان می کنند و شگفت آورتر اینکه روزنامه های داخلی - که به هر حال خود را نماینده این یا آن جناح فکری و سیاسی در داخل می دانند - آن را ، نه بعنوان خبری در حاشیه ، بلکه در قالب تیتر اصلی و یا آنچه که روزنامه نگاران (Head Line) می گویند ، چاپ می نمایند ، انگار که نظریه ای جدید ، قریب واقعیت و محتمل الوقوع است . دکتر سریع القلم استاد دانشگاه شهید بهشتی ، موضوع حل نهایی تضاد میان دو کشور ایران و آمریکا را انجام معامله ای به سبک آنچه که «نیکسون» در سفر خود به چین برای کاهش حدت و شدت تقابل میان دو بلوک شرق و غرب یا حداقل یکی از ابرقدرتهای وقت انجام داد ، می داند .
از نظر علوم سیاسی ، این قیاس یا تطابق مع الفارق ، غیر واقعی و ذهنی است ، زیرا امروز ماهیت تضادهای جهانی ، روند تحولات دیپلماتیک جهان و حتی زبان دیپلماسی کاملا دگرگون شده و اکنون صف بندی قوای جهانی چیز دیگری است ، برآمد افکار عمومی ، ارزش های مورد تاثیر و بعضا اعتقاد جامعه جهانی چه در قالب حکمرانان یا صاحبان قدرتهای سیاسی و مردم نیز تغییر کرده است ، اصولا تعادل قوا که در چهار پنج دهه گذشته با برد و قدرت تخریب این یا آن موشک قاره پیمای هسته ای برآورد می شد اینک با تعاریف رشد اقتصادی و فاکتورهای توان مالی در عرصه اقتصاد جهانی ، حتی افزایش یا کاهش رفاه عمومی و یا تحمل مخافت و دشواری زندگی توده های مردم بیان می شود . سرعت تحولات و صف بندی قوای جهانی برای این یا آن اقدام به گونه ای دگرگون شده است که استناد به سفر تاریخی نیکسون به چین به مثابه استناد به معادلات عصر دایناسورها است ، عصری که سپری شده ، تاثیر خود بر تکوین تاریخ را پشت سرگذاشته و طبعا امروز نمی تواند مشکل گشا باشد. ارائه چنین پیشنهاد و یا راه حلی از سوی استاد دانشگاه شهید بهشتی در روزنامه نیوزویک و چاپ آن در روزنامه اعتماد سرفصل بحث دیگری در عرصه خودنمایی های سیاسی است که جای آن در این نوشتار مختصر نیست. معامله سیاسی از سوی آمریکا با ایران در چارچوب حقوق موضوعه حکمرانان و مردم دو سرزمین است که تحقق اهداف ملی را دنبال می کنند که البته همیشه و همواره مد نظر دیپلماسی بوده و هست. اما سفری از سوی جرج بوش به ایران به سبک سفر نیکسون به چین غیرواقعی است زیرا اتفاقاتی که میان دو کشور ، طی 27 سال گذشته رخ داده است شکافی بیش از آنچه که اختلاف سلیقه یا تضاد الزامی منافع ملی دو کشور باشد ، به وجود آورده است ، این تضاد همان چیزی است که سریع القلم نیز بالاجبار در متن نوشته خود در نیوزویک به آن اشاره دارد ، "حمله نظامی" و" زمزمه های تغییر رژیم ایران از سوی آمریکا" ، بسیار عمیق تر و فراتر از تضاد آمریکا با چین است که رفته رفته بعد از صدور اطلاعیه احزاب کمونیست در سال 1963 فاصله خود را با قطب کمونیستی دیگر یعنی شوروی بیشتر کرد . همان طور که جنبش های رهایی بخش و ضد دیکتاتورهای دست نشانده آمریکا به دو دسته عمده مائوئیست ها و احزاب طرفدار شوروی تقسیم شدند و کشور ما هم از این شکاف بی بهره نبود. به عبارت دیگر ، آمریکا در همان دوران زمامداری نیکسون ، در جستجوی عمیق کردن این شکاف بود ، که می توانست در صف بندی بلوک شرق در مقابل خود، تاثیر قابل ملاحظه ای ایجاد نماید. سفر بوش به ایران یا معامله آمریکا با ایران می تواند حامل و حاصل چه میزان شکاف یا اختلاف تاثیر گذار در صف بندی قوا در مقابل آمریکا باشد ؟!
آنچه که رخ داده است تعریف دیگری از شرایط تضاد میان ایران و آمریکا ارائه می کند . گر چه مذاکرات دیپلماتیک ماهیتا در حوزه تاکتیک قرار دارد و یک روش متداول و عادی میان کشورهای جهان است ، اما شکاف و اختلاف 27 ساله دو کشور ایران و آمریکا برآیند این حرکت تاکتیکی را به عرصه یک اقدام استراتژیک (راهبردی) فرا روئیده است ، به این مفهوم که اتخاذ تصمیم برای مذاکره حتی در مورد یک موضوع منطقه ای و نه کلی و همه جانبه مانند مذاکره در مورد تعدیل وضعیت عراق و تاثیر مثبت بر شرایط متشنج این کشور که به سود ایران و آمریکاست به تصمیم گیری نه چندان مطمئن و پیگیرانه – که حتی بعدا نیز لغو گردید- به بالاترین سطوح تصمیم گیری و اعلام نظر رهبران دو کشور می انجامد ، در چنین معادله ای با این درجه از حدت و شدت تضاد ، اساتید «عصر دایناسورها» الگوی سفر نیکسون را به عنوان آلترناتیو حل تضاد موجود مطرح می سازند و بعد از آن ، قیاس های مع الفارق می کنند که ایران نیز مثل چین آن زمان قصد صنعتی شدن دارد . پس دیگر موضوع حل است ! آقای سریع القلم ! شما نه شناختی علمی و دقیق از آمریکا دارید و نه از حکومت و مردم ایران و البته آمریکا را حلال این تضاد می دانید . اگر این نگرش های غیرعلمی و دور از واقع ، ظهور و بروز یابند دیری نخواهد گذشت که اساتید دیگر ، حل موضوع را به سبک و سیاق عهد باستان با عقد و ازدواج دختر این حکمران با پسر دیگری که سالها با هم جنگ و خونریزی داشته اند ، به میان می آورند !
موضوع تضاد ، جنگ و ستیز میان فرایند دو تمدن است که هر کدام دیگری را پایان یافته و شکست خورده می دانند و به ظاهر حاضر به پذیرش هیچکدام از عناصر مثبت دیگری – اگر وجود داشته باشد نیستند . لذا مقدمه هرگونه مذاکرات در موضوعات محدود ، دگرگونی زبان دیپلماسی و جنگ گفتاری است و گرنه برآیند افکار عمومی دو کشور و جایگاه حکمرانان ، مجال مذاکراتی که مقدمه هرگونه معامله مشروع در محدوده منافع ملی هر دو کشور باشد را فراهم نخواهد ساخت. این تصور که آقای بوش خوابنما شود و فردا توشه سفر به ایران را مهیا سازد ، موضوعی بعید و فریبنده است که بر بستر واقعیات و رخدادهای میان دو کشور و در عرصه مفاهیم دیپلماسی موضوعیت علمی و عملی ندارد. ما باید در معادلات این جنگ گفتاری این واقعیت را ملحوظ نمائیم که برآیند یک تمدن حتی اگر بر این باور باشیم که به حق صورت گرفته ، خواه ناخواه در عرصه ای غیر متعارف، آسیب های جدی به غرور ملی مردم آمریکا وارد ساخته است و این فراتر از تضاد اجتناب ناپذیر ملی میان دو کشور است که میان تمامی کشورهای جهان با مرزهای جغرافیایی و فرهنگ و زبان مشخص هر ملت ، وجود داشته و تا دیر باز نیز وجود خواهد داشت. عقلا باید مفهومی فراتر از تضاد منافع ملی میا ن دو کشور را ملاک گفتمان حل بحران کنونی قرار دهند . گفتمانی تحقیر آمیز و با قصد ارعاب ، بابی برای معامله و مذاکره نخواهد گشود ، بلکه عرصه ای از تقابل و رویا رویی بی سرانجام ، حال با ابزار نظامی یا اقتصادی که برنده ای نخواهد داشت ، باز خواهد کرد . دریغ آن کس که دستی برای تعدیل و تلطیف افکار عمومی در ابر رسانه هایی مانند نیوزویک دارد ، اما برای جلب توجه بیشتر مشتریان و خریداران خود به کوچه غلط نشانی می دهد !!