گیر کار، نفتی شدن اخلاق است
اقتصاد ایران پس از جنگ دوم جهانی وارد مرحله جدید توسعه شد. درحالیکه وظیفه اصلی دولت در خلال سالهای بین ۲جنگجهانی تجهیز منابع براساس سرمایهداری در اقتصاد کشاورزی بود، بعد از جنگ، تخصیص بهینه درآمدهای نفتی نیز در فهرست وظایف اصلی دولت قرار گرفت. این امر به نحو بنیادی باعث تغییر ماهیت روابط متقابل دولت و اقتصاد و همچنین پدیدارشدن نشانههای شروع دوره تغییر سریع نهادی شد.
از آن زمان رابطه میان توسعه اقتصادی و تغییرات ساختاری (بهطور کل) و همچنین رابطه دولت و صنعتیشدن در اقتصادهای درحال توسعه (بهطور خاص) همیشه مورد توجه کارشناسان بوده است. از نیمه دوم دهه ۱۳۲۹ که اقتصادهای صادرکننده نفت درگیر تأثیر افزایش هزینه در بخش عمومی ناشی از افزایش روزافزون درآمدهای نفتی شدند، یک پرسش اساسی مطرح شد و امروز نیز اینگونه مطرح میشود که ظرف ۶۰سال گذشته، چه رابطهای بین نفت و توسعهنیافتگی، وجود داشته است؟ آیا نفت توانسته در این سالها به رشد و توسعه اقتصادی کشور کمک کند؟ یا بالعکس سبب ترمز و دستکم کندی توسعه اقتصادیمان شده است؟ آیا نفت عامل نجات یا دستکم یار و یاور توسعه اقتصادی بوده یا برعکس عامل و مانع توسعه اقتصادی بوده است؟ برخلاف تصور اولیهای که ممکن است داشته باشیم، میتوان بهطور قطع گفت که پاسخ به این سوال ساده خیلی هم روشن و مورد اجماع نیست. بسیاری معتقدند اگر ایران نفت نداشت همچون ترکیه، مالزی یا کرهجنوبی (مانند ژاپن و آلمان) مجبور میشد که بههرحال فکری برای رفاه مردم بکند و گروهی نیز در نقطه عکس این فکر میکنند.
در ایران، درآمدهای نفتی باعث شد تا دولتها به مردم احساس نیاز نکنند یا مردممحوری را تجربه نکنند. درآمدهای نفتی درواقع تئوری هویج و چماق را طی چند دهه گذشته به وجود آورد و صرفنظر از آنکه مردم چه احساس و نظری نسبت به حکومتها داشته باشند، حکومتها قادر بودند به حیات خود ادامه دهند.
آنچه میتوان با قاطعیت گفت این است که مصرف درآمدهای نفتی در ایران اثرات همسانی بر تمامی بخشهای اقتصادی نداشته است. توزیع درآمد در کشورهایی که میخواهند با مصرف درآمدهای نفتی رشد و توسعه سریع اقتصادی را تجربه کنند باعث میشود مشارکت نیروی کار بومی آنها ناچیز شود. این مسأله نهتنها به نفع دولت تمام میشود بلکه استقلال نیروهای مولد و طبقات اجتماعی نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و حلقههای رانت در اطراف شبکههای دولتی به وجود میآیند. این فضا بازتولید سرمایه و قدرت اقتصادی از سوی بخش خصوصی را مختل کرده است. اگر نتوانیم به وضوح درباره تأثیر نفت بر توسعهنیافتگی سخن بگوییم این فرآیند چیزی است که میتوانیم بعد از ۶۰سال برای نوع توسعه در ایران از آن یاد بکنیم که خود علتی بزرگ بر معلول توسعهنیافتگی است.
با این وجود مختصر توسعه اقتصادی و ایجاد بسیاری از پروژههای زیربنایی در کشور با اتکا به نفت و از محل درآمدهای نفتی به وجود آمده است. اگر درآمدهای نفتی نبود، ما چیزی در حد افغانستان، بورکینافاسو و عراق بودیم. این واقعیت دارد و تنها محوری است که با نگاه به آن گروهی از کارشناسان میگویند که نمیتوان به سادگی نقش نفت را مورد بررسی قرار داد. اما با این وجود نباید فراموش کرد که ما به لحاظ استانداردهای توسعه، همچنان کشوری عقبمانده و توسعهنیافته هستیم. این توسعهنیافتگی از یک سو خود را در شکل و شمایل اقتصاد و تولید نشان میدهد و از سوی دیگر خود را در منش و باورهای انسانی به رخ میکشد. راستش این روزها اخلاق در ایران نفتی شده است. گیر کار همین جاست و تاثیری که نفت بر اخلاق اجتماعی داشته نقطه تلخ اقتصاد ایران است. به نظر من بعد از ۶۰سال باید از تئوریسازیهای نفتی بگذریم و فکری به حال اخلاق جامعه ایرانی بکنیم که رد پای نفت را در خود حک کرده است. اخلاق نفتی بیش از هرچیز میتواند به توسعه آسیب بزند و برای آن زیانآور باشد چون در دنیای امروز توسعه برای صعود بیش از هرچیز به امنیت و آرامش انسانی نیاز دارد.
نشریه: روزنامه شهروند