ای کاش ضرورت توسعه را درک کنیم

نادر هوشمندیار استاد دانشگاه تا چند ‌سال پیش بسیاری از کارشناسان توسعه بر این باور بودند که فرآیند توسعه در ایران به بن بست رسیده است. این ادعا و اظهارنظر تا حد بسیاری زیادی جدی بود و به شکل گسترده‌ای از سوی برخی صاحب‌نظران مطرح می‌شد. هرچند که در آن دوران و در اوج ناملایماتی هم که برای توسعه رقم می‌خورد، نمی‌شد به سادگی پایان توسعه و یا مرگ توسعه را در ایران پذیرفت اما واقعیت آن است که آن‌قدر اوضاع برای شاخص‌ها نامناسب بود که اهالی اندیشه در حوزه اقتصاد و توسعه چنین حکمی می‌دادند و از این «نگاه سیاه» حمایت می‌کردند. زندگی در آن شرایط سخت و دشوار بود. همین که بارها این جمله به گوش شما می‌رسید که توسعه در ایران به آخر خط رسیده است، خودش یک ناامیدی بزرگ بود که رخوت را به سرمایه‌های اجتماعی تحمیل می‌کرد. ولی حالا همه چیز تغییر کرده است. درواقع یک فرصت بزرگ برای ما به وجود آمده است که می‌تواند پایه‌ای نو و اتفاقی جدید برای شروع دوباره توسعه در ایران باشد. این روزها گاهی اوقات کارشناسان اقتصادی دور هم جمع می‌شوند و یا با یافتن تریبونی در رسانه‌ها، داده‌های مختلف را بالا و پایین می‌کنند تا بگویند که ایران چه فرصتها و چالش‌هایی در منطقه دارد. این کار زمانی رخ می‌دهد که بزرگترین فرصت در داخل مرزهای کشور رخ داده است و ما اگر آن را نشناسیم و به آن نپردازیم، نمی‌توانیم ذره‌ای مفید و مولد به سمت فرصت‌های موجود در بیرون از مرزها و یا در منطقه حرکت کنیم. این فرصت چیزی نیست جز بازگشت امید به فضای توسعه در ایران. برای لحظه‌ای توجه کنید، تا همین دو‌سال پیش گروه زیادی از اهالی فن با نا امیدی از مسیر مسدود توسعه سخن می‌گفتند و حالا تقریبا همه آنها از امیدواری و امکان دستیابی به توسعه سخن می‌گویند. فاصله بین مرگ‌اندیشی برای توسعه تا امید به زندگی و آغاز دوباره رونق هنوز به سه‌سال نرسیده است. این بزرگترین فرصت برای ماست تا کار و تلاش کنیم و تنها با ایده «خدمت‌رسانی ملی» به خود و نسل‌های آینده به سمتی برویم که شاخص‌ها بتوانند دوباره نفس بکشند. سنگ‌اندازی‌ها در برابر این امید چیزی نیست که فقط خاکش در چشم کسانی فرو برود که به فرصت موجود دل بسته‌اند و می‌خواهند با تغییر اتمسفر در اقتصاد ایران، خود را به استانداردهای جهانی نزدیک کنند. بدون‌شک این زنده شدن حال و هوای توسعه در ایران می‌تواند آخرین فرصت برای داده‌های اقتصادی ما باشد که بعد از آن همه ویرانی خودی نشان دهند و چشمی به فردا بدوزند. اگر این فرصت از دست برود حتما برای کسانی که سنگ در مسیر جدید توسعه می‌اندازند و آن را ناهموار می‌کنند نیز گرفتاری‌ها و دشواری‌های بزرگی در حوزه تولید سود به وقوع خواهد پیوست. به‌عنوان مثال تا چند وقت پیش می‌شد باور کرد که تحریم‌های تحمیلی کاسب‌هایی دارد و یا افرادی نظیر بابک زنجانی محصول دوران تحریم هستند. چون در آن دوران دایره کسب و کار در وسعت بزرگی قفل شده بود و افزایش چشمگیر هزینه مبادله، تقریبا آن نوع از نیروهای اقتصادی را در صحنه نگه داشته بود که از توان ارتباطات خاص خود بهره می‌گرفتند. در دوران حذف تحریم‌ها فعالیت‌های اقتصادی تا حد زیادی به سمت شفافیت حرکت می‌کنند و به‌طور قطع دیگر نمی‌توان مانند سابق مانور داد و از آب گل‌آلود اقتصاد ماهی گرفت. برای همین باید باور کرد که فرصت پیش آمده اگر در تور صیادان گرفتار شود هزینه‌ای ملی و عمومی را نصیب توسعه خواهد کرد که همه زیر سایه آن قرار خواهند گرفت. این درواقع تصویری روشن از فرصت و چالش موجود است و ما باید بتوانیم بعد از پیروزی در مذاکرات هسته‌ای و برای روشن شدن مسیر، نهایت استفاده را از آن بکنیم. ایران در شرایط فعلی قطب اقتدار خاورمیانه محسوب می‌شود که تنها گرفتاری آن برای استفاده نرم از اقتدارش، ضعف‌های موجود در بدنه اقتصادی کشور است. ما اگر بتوانیم ضریب سرمایه‌گذاری را در کشور افزایش دهیم و تولید رقابتی را تجربه کنیم، بدون‌شک می‌توانیم در حوزه اقتصاد نیز مطابق با شایستگی‌های خود در منطقه حرکت کنیم. تولید رقابتی در دنیای امروز زیر بنای توسعه صنعتی محسوب می‌شود و نمی‌توان بدون دستیابی به ان از فرصت‌های بهینه در منطقه و اقتصاد جهانی بهره‌مند شد. تولید رقابتی هم زمانی به دست می‌اید که همه بر سر ضرورت توسعه به توافق برسند و آن را قربانی اهداف کوچک گروهی نکنند. به نظر من دولت یازدهم توانسته است با بازگشایی و تسهیل دیپلماسی یک فرصت دیگر را برای جهش داده‌های اقتصادی ایران فراهم کند، آن هم در زمانی که حجم سرمایه‌گذاری خارجی در جهان به ١٥٠٠‌میلیارد دلار نزدیک شده است. جالب است بدانیم بیش از ٧٥٠‌میلیارد دلار از این سرمایه‌گذاری راهی چین شده است. سهم خاورمیانه نیز از این سرمایه گذاری‌ها ٠,٢‌درصد تخمین زده می‌شود. این مسأله نشان می‌دهد که خاورمیانه برای سرمایه گذاران خارجی نقطه اشباع شده‌ای است و با رویکردی که آنها به موقعیت بکر ایران دارند، می‌توان به راحتی نتیجه گرفت که دور از ذهن نیست، ایران تا میانه‌های ‌سال ٩٥ بتواند به هدفی برای سرمایه‌های خارجی تبدیل شود اما آیا در شرایطی که خودمان قدر فرصت‌های به وجود آمده را نمی‌دانیم و توسعه را قربانی اهداف غیرتوسعه‌ای خود می‌کنیم، می‌توان امید داشت که سبد توسعه در ایران نیز پذیرای این سرمایه‌ها شود؟
 
 
نشریه: روزنامه شهروند