به جای تکرار به راهبرد اندیشه مدار فکر کنیم

نقدي تحليلي به يادداشت دكتر سريع‌القلم

 

 دكتر نادر هوشمنديار استاد دانشگاه اين روزها همه كارشناسان به توسعه توجه دارند و از آن مهم‌تر حتي بسياري از مردم كه فعاليت يا دانش آنها ارتباط مستقيمي با تعاريف توسعه و اجراي آن ندارد به توسعه توجه مي‌كنند و از آن سخن مي‌گويند. اين مساله بسيار حايز اهميت است كه توسعه به نوعي در صدر مطالبات همه طيف‌هاي مختلف مردم قرار گرفته است. اما در كنار اين اتفاق خوب اين نگراني نيز هر روز برجسته‌تر مي‌شود: گرفتارشدن مفهوم توسعه در دام جملات و حرف‌هاي تكراري. البته بنده بر اين باورم كه چنين چيزي مدت‌هاست شكل گرفته است. يعني مدت زمان زيادي مي‌گذرد از اينكه ما عادت كرده‌ايم فقط براي توسعه حرف بزنيم و سخن‌پراكني كنيم. اينجا من به‌ عمد از كلمه «عادت» استفاده كرده‌ام چون فكر مي‌كنم بدترين اتفاق در شرايط موجود، وجود همين عادت‌هاست كه ما را به صف مي‌كشد تا در مورد پديده‌هاي مختلف صرفا سخنراني كنيم يا بر دامنه حرف‌ها بيفزاييم. البته روي ديگر اين سكه يك عادت ديگر هم وجود دارد و آن هم چيزي نيست جز عادت به شنيدن حرف‌هايي كه چيزي جز حرف و سخن نيستند، يعني كارايي آنها فقط در حد جملاتي است كه ادا مي‌شوند و بعد به هوا مي‌روند. به‌شدت بايد به اين واقعيت فكر كنيم كه در كشورهاي توسعه‌يافته وجود عقلانيتي كه مي‌توانست حرف‌ها را به عمل تبديل كند، باعث‌شده تا امروز نوعي توسعه در بخشي از دنيا تجربه شود كه بدون شك مي‌تواند به‌عنوان يكي از افتخارات بشر ثبت شود. همين جا اين نكته را بگويم كه وقتي از «عمل» حرف مي‌زنم، به هيچ‌وجه مرادم شعاردادن نيست. چون در سال‌هاي گذشته مسوولان اجرايي آنقدر عملگرايي برايشان شعار بوده است كه امروز بسياري از مردم حتي به ايده‌هايي هم كه مي‌توانند منجر به عملگرايي شوند به ديده شك نگاه مي‌كنند. منظورم در استفاده از كلمه «عمل» صرفا نشان دادن راهكاري بود در مقابله و مواجهه با سخن‌پراكني. به‌عنوان يك معلم و كسي كه دغدغه توسعه‌انديشي را به سهم خود در ميان دانشجويان ترويج مي‌كنم به اين نتيجه رسيده‌ام كه حرف زدن بدون داشتن پشتوانه ضمانت اجرايي يا حتي دوره كردن بهترين تئوري‌هاي توسعه، وقتي ندانيم چگونه اين تئوري‌ها مي‌توانند اجرا شوند تا زندگي بهتر را به انسان هديه دهند، هيچ فعل ارزشمندي محسوب نمي‌شود. براي همين از همين تريبون و از همين جا از همه كارشناسان تقاضا دارم كه سخن گفتن در مورد توسعه را كم كنيم يا به عبارتي كمتر از بايد‌ها و نبايدهاي تئوريك استفاده كنيم شايد با اين رويكرد بتوانيم به جايي برسيم كه اولا بدون مبنا سخن نگوييم و ثانيا حرف‌هايي بزنيم كه راه را براي نيروهاي اجرايي توسعه هموارتر مي‌كنند. اينها را به‌خاطر اين گفتم كه همين چند روز پيش درهمين روزنامه تعادل نزديك يك صفحه به سخنان يكي از استادان ارجمند و صاحب‌نام اختصاص يافت كه هر چقدر آن را دوره كردم مطلب تازه‌يي نه درحوزه تئوري و نه در قالبي فرمولي براي اجرا يافتم. وقتي مطلب ايشان را مي‌خواندم با خودم گفتم من كه كار و تخصصم تئوري‌هاي توسعه و تدريس آن است، نمي‌توانم و حوصله‌ام نمي‌كشد كه اين حرف‌هاي تكراري را آن هم در اين حجم بخوانم، پس واي به حال مخاطباني كه تا اين حد دغدغه و علاقه به تئوري‌هاي توسعه ندارند. اين استاد بزرگوار تا آنجا كه توانسته بود از بديهيات علم اقتصاد و ديپلماسي اقتصادي و ربط آن به توسعه سخن گفته بود. چيزهايي كه امروز همه در مورد آن به يك سطح نسبي از دانش رسيده‌اند. يعني ديگر مي‌توان به جرات گفت كه حتي در ميان دانش‌آموزان نيز همه به اين آگاهي رسيده‌اند كه تسهيل روابط ديپلماتيك يا حضور مناسب در عرصه‌هاي بين‌الملل مي‌تواند موجب جهش توسعه شود. در واقع سال‌هاست كه سخن گفتن از اين رابطه به يك دانش تكراري تبديل شده است، ولي باز معلوم نيست كه چرا برخي كارشناسان تلاش دارند همچنان به هر تريبوني كه مي‌رسند از اين سخنان تكراري بگويند و بر آن بدمند. كاش جاي اين تكرار به راهبردي انديشه‌مدار فكر مي‌كرديم كه ديپلماسي اقتصادي را به ابزاري كارآمد براي توسعه تبديل مي‌كرد. البته اين، همه آفت دور باطل سخنان تكراري نيست. هر انساني وقتي در دام دوره كردن بديهيات مي‌افتد، بدون آنكه متوجه باشد، سخنان بدون مبنا و سند و پشتوانه علمي مي‌گويد و به سرعت از آن عبور مي‌كند. اينگونه عبوركردن هم حتما براي اين است كه هر آدمي اگر بخواهد حرف‌هايش منبع و ماخذ قابل اعتنايي داشته باشد كار بسيار سختي پيش‌رو دارد و اين كار به عر‌ق‌ريزان روح و مطالعه تخصصي نيازمند است. نمونه اين رفتار، عين جمله‌يي است كه من در يكي از همين مقالات و در اين روزنامه خواندم. به نقل از گوينده- نقل مضمون مي‌كنم- آمده بود كه هيچ جامعه جهان ‌سومي را سراغ ندارم كه به توسعه علاقه داشته باشد زيرا در اين كشورها توسعه توسط نخبگان جامعه رخ مي‌دهد. من نمي‌گويم اين ادعا غلط است اما كاش گوينده توضيح مي‌داد كه از كجا به اين نتيجه رسيده است تا بيشتر به قطعيت آن مي‌رسيديم. چگونه و براساس چه الگويي مي‌توانيم، بگوييم بدنه يك جامعه به توسعه علاقه ندارد؟ شايد اين پديده ديده شده است، اما چه پاسخي داريم براي كشورهاي جهان سومي كه در سه‌دهه گذشته نخبگان با حمايت بدنه جامعه، توسعه را به امري دست‌يافتني تبديل كرده‌اند؟ اگر درجامعه‌يي نخبگان گرفتار بيماري تاريخي گريز از مردم باشند يا به حاكميت وابسته باشند، تكليف چيست؟ بايد گفت آن جامعه بايد از خير توسعه بگذرد يا اين پرسش را اينگونه مطرح كنيم كه اگر نخبگان وابسته باشند و نتوانند جامعه را به توسعه برسانند اما جامعه خواهان توسعه باشد آن وقت چگونه بايد اين مدل را تحليل كرد؟ من فكر مي‌كنم در نقطه آغاز ماجرا، يعني در همان ابتدايي‌ترين تعاريف براي توسعه مشكل داريم و بايد توسعه را تعريف كنيم و بعد به اين نتيجه برسيم كه آيا در جهان سوم فقط نخبگان به توسعه اهميت مي‌دهند يا مي‌توانيم به نقش بدنه اجتماعي نيز قايل باشيم؟ درهمين كشور خودمان (كه هنوز بسياري ان را جهان سومي مي‌دانند) طي نزديك دودهه گذشته به شكل گسترده‌يي بخش بزرگي از بدنه جامعه با دفاع از اصلاح الگوها و منش‌هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي نشان داده‌اند كه طالب توسعه هستند، آيا مي‌توان به اين خواسته عمومي لفظ جامعه‌يي را اطلاق كرد كه به توسعه علاقه ندارد؟ توسعه در مفهوم، هم ماهيتي نرم‌افزاري دارد هم مي‌تواند مولفه‌يي سخت‌افزاري باشد. بهتر است كه يك‌بار براي هميشه به‌طور دقيق مراد خود را از مفهوم توسعه مشخص كنيم و از تكرار دوباره حرف‌هاي پرشور بگذريم و به اجرايي كردن ماجراي توسعه كمك كنيم. به باور من، همين كه در يك كشور جهان سومي طيف بزرگي از مردم مي‌خواهند تحول نرم ايجاد كنند و در فضاي ارتباطي و سايبري دنيا نقش داشته باشند يا نسبت به ديروز خود فراتر از نخبگان محيط‌زيست را مي‌فهمند، در مدار توسعه قرار گرفته‌اند. در اين جامعه همين كه نخبگان به يكپارچگي سرمايه‌هاي اجتماعي كمك كنند و راهبرد اجرايي براي توسعه داشته باشند (يعني حرف‌هاي تكراري نزنند) بهترين كمك را به توسعه كرده‌اند. مشكل اصلي اتفاقا نخبگان در بعضي كشورهاي جهان سومي هستند كه خصلتي كاسب‌مابانه متضاد با مفهوم توسعه پيدا مي‌كنند. واقعيت آن است كه همه‌چيز در دنيا با سرعت خيره‌كننده‌يي درحال حركت است، ما براي اينكه از اين حركت جا نمانيم، بايد بتوانيم از حرف زدن و سخن گرفتن صرف عبور كنيم، اما چه وقت اين اتفاق رخ مي‌دهد، ظاهرا بايد از خدا خواست كه آنقدر دير نباشد كه بيشتر زمين‌گير شويم.

 

houshmandyar

 

نشریه: روزنامه تعادل