تضاد با توسعه پايدار

چند روزي مي شود كه همه رسانه ها و همه پنجره هاي الكترونيك پر شد ه اند از تحليل هايي كه هر كدام به نوعي مي خواهند تصويري بكر از آينده ايالات متحده نشان دهند يا سعي كنند با استفاده از اطمينان عجيبي كه به زاويه نگاه خود دارند، تكليف بسياري از چه بايد كردها را براي كشور روشن كنند؛ البته اينكه تحليلگران با اين وضوح و با چنين شتابي درپي آن هستند تا گره از بن بست هاي جهاني به نفع راهبردها و راهكارهاي داخلي باز كنند، به طور قطع، اتفاق مفيد و مثبتي است؛ اما در مقابل، بايد اين نكته يا پرسش را نيز مطرح كرد كه آيا واقعا فضاي رسانه اي ما تا به اين حد نياز دارد كه حرف هاي تكراري و گاهي كپي هاي ناقص از برخي استدلال های موجود در عرصه هاي جهاني را بازگو كند. به نظر نگارنده، در چند روز گذشته كه بسياري از تحليلگران با مشخصه هاي دانش و رسته هاي كاري كاملا غير مرتبط به سياست بين الملل، تلاش مي كردند تا در داخل ايران تكليف سياست گذاري و تصميم سازي هاي ترامپ را براي آمريكا واكاوي كنند، دقيقا نمايي درشت از فرهنگ گفتاري ما به تصوير كشيده شد كه ظاهرا عادت داريم سخنوري را در مورد هر پديده اي، بدون توجه به سابقه و تجربه ذهني خود، به كار ببنديم. طبيعي است كه وقتي اين اتفاق رخ مي دهد، از يك سو، مخاطبان رسانه هاي ما هر روز بيشتر از روز قبل با مباحث و آگاهي ای كه بايد آنها، مبلغ و ارائه دهنده اش باشند، بيگانه مي شوند و از سوي ديگر، دغدغه ها و گرفتاري هاي ملي بدون هيچ توجه قابل ملاحظه اي در حاشيه اين تعامل و تقابل فكري قرار مي گيرد؛ به عنوان مثال، در شرايط حاضر، جامعه ايراني از پديده بسيار مهم محيط زيست يعني آلودگي مفرط و شدت گرفتن سطح آلاينده ها رنج مي برد اما مي شود به جرأت گفت كه هنوز آن طور كه بايد، كارشناس يا صاحب نظري به آن نپرداخته است يا از لزوم ارائه راهبرد براي نجات زندگي انسان و نجات محيط زيست، سخني به ميان نياورده است اما تا دلتان بخواهد، حتي همين امروز كه آلاينده ها براي خود، قيامتي به راه انداخته اند، ترامپ و مواضعي كه در آينده خواهد داشت يا نسبتي كه با ما برقرار خواهد كرد، در صدر بحث هاي روز حضور دارند. ما بايد باور كنيم يا به اين درک برسيم كه در دنياي امروز، توسعه پايدار اصلي ترين محور زايش و پويايي زندگي بشر است و بدون دسترسي به مختصات آن، نمي توان اميد داشت كه در رقابت براي زندگي بهتر، حداقل شانسي براي پيشتازي نسبي وجود داشته باشد. برهمين اساس، جامعه كارشناسي كشور بايد با استفاده از دايره توزيع عقلانيت يا تجربه هاي بسيار فراواني كه در رابطه با دستيابي به توسعه انساني وجود دارد، مسير حضور در بساط توسعه پايدار را پيدا كند. اين اتفاق نيز با تكرار واگويه هاي بي فايده و بي ثمر براي توسعه ايراني امكان پذير نيست. به طور قطع در جهان كوچك شده امروز، هيچ چاره اي جز اين باقي نمانده است كه از لحظه ها و دقايق موجود براي گريز از مرگ تدريجي ناشي از فقدان توسعه پايدار دور شويم؛ اما آيا واقعا ما حتي در حداقل هاي خود قدر اين لحظات را مي دانيم و آيا سعي مي كنيم تا بيهوده گرايي را طرد كنيم؟ اميدوارم به زودي توسعه پايدار به جاي بحث هاي بي فايده، تبديل به يك دغدغه عمومي شود.

 

وقایع اتفاقیه