اخلاق و بلايای طبيعي

در همه جاي دنيا، وقوع حوادث ناگهاني، همراه است با بسيج عمومي امكانات كه با روش هاي طراحي شده از سوي سياست گذاران عمومي در كانال ترميم سازي و سازندگي آسيب هاي شكل گرفته، مورد استفاده و بهر ه برداري قرار مي گيرند. اين بسيج عمومي امكانات، البته همه مؤلفه هاي موردنياز در برطرف سازي يك اتفاق ناگوار (كه توانسته زيان عمومي ايجاد كند) را دربر مي گيرد؛ يعني سياست گذاران عمومي به گونه اي مديريت بحران را طراحي و تجهيز مي كنند كه در هنگامه حادثه اي غير مترقبه، بتوان همياري و همراهي گسترده اي از ايده ها، گروه ها، افراد مختلف جامعه و كمك هاي مادي و كالايي موردنياز بحران را در كوتاه ترين زمان فراهم كرد اما در ايران متأسفانه، چنين روندي به دليل وجود مشكلات مختلف، آن طور كه بايد شكل نمي گيرد. ماجراهاي چند روز و چند هفته گذشته، از سقوط دردناک ساختمان پلاسكو تا سيل، بهمن، بارش هاي شديد و گردوغباري كه دمار از روزگار زندگي آسوده در بخشي از شهرهاي جنوبي كشور درآورده است، به خوبي نشان داد كه در سرزمين ما متأسفانه، مديريت بحران از دو ناحيه آسيب مي بيند و به همين خاطر، دو مؤلفه ناگوار نمي تواند يا توانش، آن طور كه بايد شكل نگرفته است تا بتواند با قدرت بيشتري از عهده برطرف كردن حوادث بربيايد. نخستين مسئله اي كه دست وپاگير بوده و مقابله با وقايع را با تعلل همراه مي كند، كاري است كه بايد با قدرت بيشتر در فرايند سياست گذاري عمومي شكل مي گرفت تا امروز كشور، صاحب ساختار محكم تري از فعاليت هاي اجرايي مديريت بحران باشد اما متأسفانه در سال هاي گذشته نه تنها اين اتفاق رخ نداده است بلكه تاحد زيادي ناكارآمدي سياست گذاران عمومي باعث شده امروز گرفتاري ها دوچندان افزايش يابند؛ مثلا شنيده مي شود كه در دولت هاي نهم و دهم به دلايل واهي، ناكارآمدي و آشنانبودن با عقلانيت مورد نياز در مديريت بحران، هليكوپترهاي آتش نشان فروخته شده اند و به همين خاطر، ايران هرسال بايد شاهد ازبين رفتن حجم وسيعي از جنگل هاي خود در آتش باشد. اگر چنين چيزي واقعيت داشته باشد، حتما نمونه اي براي معرفي يكي از بدترين ناكارآمدي هاي تاريخي محسوب مي شود. فارغ از اين ماجرا به نظر مي رسد، نمي شود وجود نداشتن توانايي مطلوب در سياست گذاري عمومي را براي برطرف كردن ضعف هاي مديريت بحران ناديده گرفت. اين مسئله هم چيزي نيست كه به مديران و مديريت هاي كنوني مربوط باشد بلكه ما از ناحيه رفتاري تاريخي ضربه مي خوريم. مشكل دوم، وجود نداشتن فرهنگ مناسب در جامعه و به ويژه در ميان گروه هاي مرجع و از همه مهم تر، كنشگران سياسي براي ايجاد حس همياري در جامعه است. همان طور كه گفته شد، وقوع وقايع ناگهاني در هر كشوري با بسيج امكانات همراه است؛ هم امكانات مصرفي و هم امكاناتي كه به نوعي فكرها و ايده ها را براي رهايي از آسيب هاي ناشي از خطرهاي محيطي و زيست محيطي، تجهيز و آماده مي كنند اما درست در همين ناحيه، كاركردهاي غير فرهنگي باعث مي شوند برخي از گروه ها و افراد مرجع به جاي ياري رساندن به آسيب ديدگان، از وقايع تلخ و ناگوار با عنوان ابزاري براي حذف رقيب سياسي بهره برداري كنند. اين روزها شاهد هستيم كه مصيبت هاي طبيعي در شهرهاي جنوبي به جاي آنكه نيروهاي سياسي را يكپارچه براي امداد رساني وارد ميدان كند، باعث شده تا برخي از گروه ها به گوشه اي بنشينند و از فضاي به وجود آمده براي برخورد با دولت استفاده كنند... 

البته نبايد شك كرد كه هر دولتي بايد بيشترين توان خود را در هنگام وقوع حوادث ناگوار به كار ببندد تا شهروندان از آسيب هاي طبيعي دور شوند اما آيا اين فقط وظيفه دولت است و اگر به فرض، سيل ويرانگري آمد و زندگي تعدادي از شهروندان را نابود كرد، فقط دولت وظيفه امداد رساني دارد و بقيه گروه هاي اجتماعي بايد بنشينند و مچ مسئولان را بگيرند؟ به نظر مي رسد، در هر نقطه اي از جهان اگر گروه هاي اجتماعي و سياسي، وظيفه اجرايي براي مقابله با آفت هاي طبيعي و كمك رساني به شهروندان نداشته باشند، اين رفتار غير اخلاقي را نيز مرتكب نمي شوند كه از بلاياي طبيعي و بحران هاي انساني استفاده كنند تا با اتكا به آن، رقيب را حذف و مزيت هاي سياسي خود را افزايش دهند ولي ما در دايره معيوبي از اخلاق و رويارويي با مديريت بحران گرفتار شده ايم كه به خاطر آن بايد بيشتر به خود و رفتارهاي خودمان فكر  كنيم؛ در غير اين صورت، آسيب هاي ناشي از سياست بازي، ترميم نشدني و ماندگار مي شوند.

 

روزنامه وقایع اتفاقیه